آرازآراز، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

آراز، شاهزاده زمستانی ما

هشت ماهگی و اولبن دندون آراز مامانی

پسر قشنگم... روز 30 شهریور، دقیقا روزی که هشت ماهت کامل شد،دندون خوشگلت که عین مروارید سفیده، نیش زد بیرون و منو غرق شادی و جیغ خوشحالی کرد. اولین نفر مامان مرحمت دیدش. وقتی این خبرو بهم داد و من هم کلی ملچ و مولوچ راه انداختم از اون صورت نازت. آش دندونی هم میخوایم برات بپزیم...   آراز جان مامان، تازگیها صداتو مینداری رو سرت و شروع میکنی به چه چه زدن... مخصوصاً تو راهرو و پاگرد خونه مون. و همسایه ها رو هم مستفیذ میکنی. قربون این قناری خوش الحان برم من.... فکر کنم خودت از پژواک صدات خوشت میاد. یا اینکه آواز رو دوست داری مثل خودم. آخه مامانی من همیشه استعداد خوندن داشتم و هر از چند گاهی برا بابا میخونم اما خب بنابر اوضاع حاکم، متا...
28 مهر 1392

چهار دست و پا رفتن و اکتشاف خونه

سلام پسر مامان خوبی؟ الان که دارم این مطلب رو مینویسم 7 ماه و بیست و پنج روز سن داری و تو اتاق توی خواب عمیقی هستی.   عزیز مامان ببخشید که دیر به دیر وبلاگت رو آپدیت میکنم.   هزار ماشالله به تو عزیز مامان که دو روزه که کاملاً چهار دست و پا طی طریق میکنی و شروع کردی به اکتشاف خونه. تازه میای تو اتاق خوابت و کشوها رو میکشی بیرون و دل و جیگر کشو رو میریزی بیرون. خلاصه که هر جایی که رو دلت مونده بری، داری تشریف میبری. عاشق بابا هستی. اون هم حسابی برات وقت میذاره و تو رو به گردش میبره یا اینکه باهات بازی میکنه. روزهایی که من میرم پرواز، یا میری خونه مامان بزرگ ها یا اینکه مامان مهری میاد خونمون. مامان همه ی اینها به خا...
28 مهر 1392

بزرگ و بزرگ تر شدن

سلام پسر عزیزم... مامان جان هزار ماشالله خیلی زودتر از اونی که فکرشو میکردم داری رشد میکنی و روز به روز هوشیار تر و فهیم تر میشی. چهارم خرداد ماه 92 برای اولین بار غلت زدی و من از ذوق داشتم جیغ میکشیدم. تازه برای اولین بار هم با تو رفتیم شمال و تو عظمت و بزرگی دریا رو دیدی و هاج و واج موندی... تازه وقتی غروب شد و هوا تاریک شد بغل بابایی، همینطور که قدم میزد،سرتو گذاشتی رو سینه اش و خوابت برد. صحنه ی فوق العاده زیبایی بود. حس میکردم مسعود از من حالش بهتره. چنان آرامشی داشت بابا که وصف شدنی نبود. 12 تیرماه هم بردمت آتلیه و ازت عکس های خوشگل گرفتم که چند تاشو اینجا میذارم برات تا تو هم وقتی بزرگ شدی ببینیشون. برا مامان بزرگها و بابا زند...
28 مهر 1392
1